per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
1
9
10.22059/ijas.2017.226874.653505
66333
Research Paper
جستجوی ساختار علّی بین صفات گوسالهزایی در نخستین زایش گاوهای هلشتاین ایران
Searching causal structure among calving traits in first-parity Holstein cattles of Iran
مرتضی ستائی مختاری
mrzmokhtari59@gmail.com
1
محمد مرادی شهربابک
moradim@ut.ac.ir
2
اردشیر نجاتی جوارمی
ardeshir.nejati@gmail.com
3
گیلرمه جی ام روزا
grosa@wisc.edu
4
دانشجوی سابق دکتری، گروه علوم دامی، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
استاد، گروه علوم دامی، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی، دانشگاه تهران، کرج، ایران
دانشیار، گروه علوم دامی، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی، دانشگاه تهران، کرج، ایران
استاد، گروه علوم دامی، دانشگاه ویسکانسین، ویسکانسین- مدیسون، آمریکا
در این پژوهش با استفاده از دادههای گردآوریشدۀ مربوط به صفات گوسالهزایی شامل سختزایی، وزن تولّد گوساله و طول دورۀ آبستنی در نخستین زایش 29950 رأس گاو هلشتاین ایران که در سالهای 1383 تا 1393 در 131 گلۀ تحت پوشش مرکز اصلاح نژاد و بهبود تولیدات دامی کشور گردآوریشده بودند، ساختار علّی بین صفات گوسالهزایی با استفاده از الگوریتم جستجوی IC بررسی شد. در ساختار علّی شناساییشده ضریبهای ساختاری مربوط به تأثیر علّی صفات وزن تولّد گوساله (002/0±060/0) و طول دورۀ آبستنی (002/0±007/0) بر صفت سختزایی معنیدار بودند. تأثیر طول دورۀ آبستنی بر وزن تولّد گوساله (005/0±219/0) معنیدار بود. با در نظر گرفتن این ساختار علّی یک مدل سه صفتی یکسویه مبتنی بر مدلهای معادلههای ساختاری تدوین و با استفاده از معیار انحراف اطلاعات (DIC) و قابلیت پیشبینی (ارزیابیشده با معیارهای میانگین مربعات خطا و همبستگی بین مقادیر پیشبینیشده و مشاهدهشده) با مدل سه صفتی استاندارد متناظر مقایسه شد. نتایج نشان دادند، صفت سختزایی تحت تأثیر علّی وزن تولّد گوساله و طول دورۀ آبستنی گاو قرار دارد و مدل سه صفتی یکطرفه نسبت به مدل سه صفتی استاندارد برتری دارد و در نظر گرفتن رابطههای علّی یادشده در ارزیابی ژنتیکی صفات گوسالهزایی اهمیت دارد.
In this research the causal structure among calving traits of 29950 first-parity Holstein cattles of Iran including calving difficulty (CD), birth weight of calves (BW) and gestation length (GL) was revealed applying data collected by Iranian Animal Breeding in 131 herds from 1995 to 2004 by Inductive Causation (IC) searching algorithm. Significant structural coefficients were found for causal effects of BW on CD (0.060±0.002) and of GL on CD (0.007±0.002). Furthermore, the causal effect of GL on BW was significant (0.219±0.005). Considering the revealed causal structure, standard and recursive multivariate models were compared applying deviance Information criterion (DIC) and predictive ability of models in terms of two measures including mean square of error and correlation between observed and predicted values. The obtained results revealed the causal effect of BW and GL on CD and the plausibility of recursive multivariate model over standard multivariate one. Therefore, considering the causal structure among calving traits is of crucial importance.
https://ijas.ut.ac.ir/article_66333_ff44dd083bf4eb39b698f77bddae250d.pdf
رابطههای علّی
سختزایی
طول آبستنی
وزن تولّد گوساله
معادلهای ساختاری
Birth weight
calving difficulty
causal relationships
gestation length
Structural equations
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
11
25
10.22059/ijas.2018.220600.653479
66334
Research Paper
ارزیابی انفرادی و ترکیبی قابلیت هضم و تخمیر گیاهان شورزی سلمکی ساقهسفید، سیاهشور و اشنان در شترهای یک کوهانه
Individual and combined evaluation of digestibility and fermentation of halophyte plants like Atriplex leucoclada, Suaeda fruticosa and Seidlitzia rosmarinus in dromedary camels
اکبر ابرغانی
akbarabarghani@yahoo.com
1
مرتضی چاجی
mortezachaji@yahoo.com
2
هرمز منصوری
hmansouri@yahoo.com
3
مرتضی مموئی
mamuei@yahoo.com
4
خلیل میرزاده
mirzadeh@gmail.com
5
هدایتالله روشنفکر
roshanfekr_hd@yahoo.com
6
دانشجوی سابق دکتری، گروه علوم دامی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان، ملاثانی، اهواز
دانشیار، گروه علوم دامی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان، ملاثانی، اهواز
استادیار پژوهشی، مرکز تحقیقات علوم دامی کشور، کرج
استاد، گروه علوم دامی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان، ملاثانی، اهواز
دانشیار، گروه علوم دامی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان، ملاثانی، اهواز
استاد، گروه علوم دامی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان، ملاثانی، اهواز
در این مطالعه تخمیرپذیری سه گونه گیاهی شورزی تحت چرای شترهای تک کوهانه بنامهای سلمکی ساقه سفید، اشنان و سیاه شور بهصورت انفرادی و با جایگزینی 0، 5/33، 5/66 و 100 درصد با یکدیگر در قالب طرح کامل تصادفی با نه تیمار آزمایشی توسط روش تولید گاز ارزیابی شد. نمونههای گیاهی در طول فصل چرای پاییزه و زمستانه از مراتع جنوب استان خوزستان گردآوری شدند. جیرههای مورد بررسی تفاوت معنیداری از نظر سرعت و میزان گاز تولید شده داشتند (05/0>P). سلمکی ساقه سفید (T2) بهطور معنیداری کمترین میزان تولید گاز را داشت و در مقابل جیرۀ حاوی 5/66 درصد سیاه شور + 5/33 درصد اشنان (T8) بیشترین میزان تولید گاز را داشت (05/0>P). سلمکی ساقه سفید بهطور معنیداری کمترین و اشنان بیشترین قابلیت هضم حقیقی، مادۀ آلی قابل تخمیر، کل اسیدهای چرب فرار تولیدی، انرژی قابل سوختوساز (متابولیسم) و تولید تودۀ میکروبی را داشتند. کمترین انرژی قابل سوختوساز در تیمار T2مشاهده شد. بازدۀ تولید توده میکروبی در گیاه سلمکی ساقه سفید بالاتر از دیگر جیرهها بود و پایینترین بازده متعلق به جیرۀ T8 بود. میزان نیتروژن آمونیاکی تولید شده در همۀ جیرههای مورد بررسی بالاتر از سطح بحرانی آنها بوده و میتوانند مقادیر کافی از نیتروژن را برای بیشترین تولید تودۀ میکروبی تأمین کنند. بنابراین، گیاه اشنان و جیرۀ T8 بهترین جیره برای تأمین نیازهای مواد مغذی شتر هستند؛ اما با دیدگاه احیاء مرتع، جیرههای ترکیبی برتر از هرکدام از سه گیاه بهتنهایی هستند.
In present experiment fermantability of three halophyte species including: Atriplex leucoclada (AL), Suaeda fruticosa (SF) and Seidlitzia rosmarinus (SR) in the form of individually or mixed as 0.0, 33.5 66.5 and 100% with each other (9 diets), were evaluated using a compelet randomized design. These halophyte species were collected from southern rangelands of Khuzestan province during autumn and winter grazing season. The diets were different regarding the rate and amount of gas producedtion (P<0.05). The AL produced lowest but diet containing 66.5 SF+ 33.5 SR (T8) had highest gas production compared with other diets (P<0.05). Diet containing AL and SR respectively had the lowest and highest true OM digestibility, true fermentable OM, total volatile fatty acid, ME and maximum microbial mass production (P<0.05). The fficiency of microbial mass production in AL was the highest and the lowest efficiency was for T8 diet. Concentration of rumen ammonia nitrogen with feeding all diets was higher than its threshold level, so they prepare enogh amount of ammonia nitrogen for maximum. Microbial biomass production. Therefore, diets T5 and T8 were the best diets to provide the nutrients requirements of camels; but from of range improvement poit of view combined diets are preferred than each of the three plants alone.
https://ijas.ut.ac.ir/article_66334_7eb795b3c85156c56696e8478f98ae69.pdf
انرژی خالص شیردهی
انرژی قابل سوختوساز
تولید گاز
تولید تودۀ میکروبی
نیتروژن آمونیاکی
Ammonia nitrogen
Gas production
Me
microbial biomass production
NEL
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
27
32
10.22059/ijas.2017.214312.653465
66335
Research Paper
تأثیر افزودن سرما محافظهای نفوذی گلیسرول، دی متیل استامید و دی متیل فرمامید و غیر نفوذی ترههالوز و ساکارز بر انجمادپذیری اسپرم اسب
The effect of addition of different levels of permeable and non-permeable cryoprotectants on freezing capacity of stallions sperm
فرهاد وفایی
farhad.vafaei@ut.ac.ir
1
احمد زارع شحنه
azareh@ut.ac.ir
2
حمید کهرام
hamid_kohram@yahoo.com
3
افشین سیفی جمادی
a.seifi@ut.ac.ir
4
دانشجوی کارشناسی ارشد، گروه علوم دامی، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
دامپزشکی علوم دامی
دانشیار، مؤسسه تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی
استادیار، گروه علوم دامی، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
این پژوهش بهمنظور مقایسۀ تأثیر افزودن سطوح مختلف سه نوع سرمامحافظ نفوذی (گلیسرول، دی متیل استامید، دی متیل فرمامید) و دو نوع سرمامحافظ غیرنفوذی (ترههالوزو ساکارز) به رقیقکنندۀ اسپرم اسبهای ترکمن انجام شد. برای این منظور چهار سر نریان بالغ ترکمن برای اسپرمگیری به کار گرفته شد. پس از گرفتن مایع منی و فرآوری آن بهمنظور جداسازی ژل و پلاسمای منی در آزمایشگاه، نمونههای منی به گروههای تیماری شامل سطوح 5 و 7 درصد سرمامحافظهای نفوذی گلیسرول، دی متیل استامید (DMA) و دی متیل فرمامید (DMF) و سطوح 50 و 100 میلی مول سرمامحافظهای غیرنفوذی ترههالوز و ساکارز حلشده در رقیقکننده تقسیم و با یک روش استاندارد، منجمد شدند. پس از یخگشایی، فراسنجههای جنبایی و زندهمانی برای همۀ تیمارها ارزیابی شد. نتایج این پژوهش نشان داد، زندهمانی اسپرمهای منجمدشده با رقیقکنندۀ حاوی 5 یا 7 درصد DMF (بهترتیب 93/0±6/68 و 22/2±2/63 درصد) و سطوح 5 یا 7 درصد DMA (به ترتیب 69/1±6/68 و 76/2±6/63 درصد) از اسپرمهای منجمدشده با رقیقکنندۀ حاوی سطوح 5 یا 7 درصد گلیسرول (به ترتیب 06/3±8/56 و 03/1±6/55 درصد) بهطور معنیداری بهتر بود (05/0P<). جنبایی کل اسپرمهای تیمارشده با سطح 5 درصد DMA (02/1±4/68 درصد) نسبت به سطح 7 درصد DMF (46/1±8/61 درصد) بهطور معنیداری افزایش نشان داد (05/0P<). همچنین زندهمانی و جنبایی اسپرمها تحت تأثیر نوع سرما محافظهای غیر نفوذی قرار نگرفته و این سرما محافظها تفاوت معنیداری نسبت به هم نشان ندادند (05/0P>). بر پایۀ این نتایج میتوان گفت که سرمامحافظهایی مانند DMA و DMF میتوانند جایگزین مناسبی برای گلیسرول باشند.
The aim of this study was to evaluate the effect of addition of three different permeable (Glycerol, Dimethyl formamide and Dimethyl acetamid) and two different non-permeable cryoprotectant (Trehalose and sucrose) to the extender on freezing capacity of Turkmen stallions’ sperm. Four healthy mature Turkmen stallions (8-10 years old) were used. Collected semen from stallions were processed and pooled after gel removal and before allocating to treatments [glycerol, dimethyl formamide and dimethyl acetamid (5 or 7 percent) and trehalose or sucrose (50 and 100 mM)]. The prepared treatments were frozen according to a standard method. After thawing viability and motility of all treatments were accessed.The results showed that the viability and motility of spermatozoa treated with extender containing 5 or 7 % dimethyl formamide (68.6 ± 0.93 and 63.2 ± 2.22 respectively) or dimethyl acetamid (68.6 ± 1.69 and 63.6 ± 2.76 respectively) were significantly higher than those which treated with 5 or 7 % glycerol (56.8 ± 3.06 and 55.6 ± 1.03 respectively) (P<0.05). Also, results showed that the viability and motility of stallion spermatozoa were not influenced by the non-permeable cryoprotectants (P<0.05).We concluded that dimethyl acetamid and dimethyl formamide can be proper alternatives for glycerol as a common stallion spermatozoa cryoprotectant and the sucrose and trehalose had no significant effect on the stallion sperm quality after freeze-thawing process.
https://ijas.ut.ac.ir/article_66335_2437c0684338cdc32cce2f251e7d5816.pdf
اسپرم
رقیقکننده
سامانۀ تجزیۀ رایانهای
سرمامحافظ
نریان
CASA
cryoprotectant
extender
Sperm
stallion
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
33
41
10.22059/ijas.2018.254085.653625
66336
Research Paper
تأثیر پنج روش مختلف همزمانی فحلی بر قطر فولیکول تخمکریزیکننده، غلظت پروژسترون پس از تلقیح و درصد گیرایی گاو هلشتاین در تنش حرارتی
Effect of five different heat synchronization protocols on ovulatory follicle diameter, after AI progesterone concentration and conception rate in Holstein cows in heat stress condition
عیسی دیرنده
dirandeh@gmail.com
1
استادیار، گروه علوم دامی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی ساری، ساری، ایران، صندوق پستی 578
هدف از این پژوهش، مطالعه تأثیر پنج روش همزمانی فحلی بر قطر فولیکول تخمکریزیکننده، غلظت پروژسترون در زمان تلقیح و روزهای 5 و 12 پس از تلقیح و درصد گیرایی در شرایط تنش حرارتی در گاو هلشتاین بود. بدین منظور 250 رأس گاو هلشتاین (میانگین تولید روزانه بیشتر از 30 کیلوگرم در روز و نوبت زایش 1/1±6/3) بهطور تصادفی انتخاب و در گروههای آزمایشی زیر شامل 1- آوسینک (OV)، 2- پری سینک/ آوسینک (PO)، 3- دابل آوسینک (DO)، 4- G7G آوسینک (G7G)، 5- PG7G آوسینک(PG7G) قرار گرفتند. نتایج نشان داد، قطر فولیکول تخمکریزیکننده در گاوهایی که با روش OV همزمان شدند در مقایسه با دیگر روشها بهطور معنیداری کوچکتر بود. غلظت پروژسترون در روزهای 5 و 12 پس از تلقیح در گاوهایی که با روش OV همزمان شده بودند در مقایسه با دیگر روشها کمتر بود (05/0 >P). گاوهایی که با روش OV همزمان شده بودند در مقایسه با دیگر روشها کمترین درصد گیرایی را در روز 32 و 60 پس از تلقیح داشتند (05/0 >P). بین دیگر روشهای همزمانی تفاوتی در درصد گیرایی در روزهای 32 و 60 پس از تلقیح وجود نداشت. بهطورکلی نتایج این پژوهش نشان داد، استفاده از روشهای بر پایۀ پیشهمزمانی پیش از آغاز آوسینک میتواند سبب افزایش باروری در گاوهای هلشتاین در شرایط تنش حرارتی شود.
The objective of this study was to compare the effect of five estrous synchronization protocols on ovulatory follicle diameter, progesterone concentration at AI and days 5 and 12 after AI and conception rate in Holstein cows during heat stress. Holstein cows (n=250) with more than 30 kg/d milk yield were randomly assigned to one of 5 experimental groups, 1) ovsynch (OV); 2) presynch-ovsynch (PO); 3) double ovsynch (DO); 4) G7G-ovsynch (G7G) and 5) PG7G-ovsynch (PG7G).Results showed that ovulatory follicle diameter was smaller in cows synchronized with OV protocol compared to other protocols (P˂0.05). Progesterone concentration at days 5 and 12 post AI was lower in OV protocol compared to other protocols (P˂0.05). Conception rates at days 32 and 62 post AI were lower in OV protocol compared to other protocols (P˂0.05).There was no difference among other synchronization protocols (P <0.05).In conclusion, results of present study showed that using presyhcnronization before initiation of Ovsynch can increase PR/AI of Holstein cows during heat stress.
https://ijas.ut.ac.ir/article_66336_6ea3e10ccab459fea70b18f61e7bd1c5.pdf
الایزا
اولتراسونوگرافی
تنش حرارتی
گاو شیری
همزمان سازی فحلی
Dairy cow
ELISA
heat stress
Ultrasonography
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
43
53
10.22059/ijas.2018.242585.653562
66337
Research Paper
ارزیابی بیان ژنهای مؤثر بر رشد و نمو غدۀ پستان گاو با مصرف روغن ماهی
Evaluation of genes expression affecting mammary gland growth and development in cows fed fish oil
هدی جواهری بارفروشی
hoda.javaheribarfourooshi@gmail.com
1
ارمین توحیدی
atowhidi@ut.ac.ir
2
حسن صادقی پناه
h.sadeghipanah@gmail.com
3
مهدی ژندی
mzhandi@ut.ac.ir
4
سعید زین الدینی
zeinoaldini@ut.ac.ir
5
محمد حسین بنابازی
hossein.banabazi@gmail.com
6
دانشجوی سابق دکتری، گروه علوم دامی، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج، ایران
استاد، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج، ایران
استادیار، مؤسسه تحقیقات علوم دامی کشور، سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، کرج، ایران
دانشیار، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج، ایران
دانشیار، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج، ایران
استادیار، مؤسسه تحقیقات علوم دامی کشور، سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، کرج، ایران
این مطالعه بهمنظور ارزیابی تأثیر مصرف روغن ماهی در مقایسه با روغن پالم بر بیان ژنهای مؤثر بر رشد بافت پستان گاوهای هلشتاین انجام شد. ده رأس گاو با دستکم یک شکم زایش بهطور تصادفی از 42 روز پیش از تاریخ احتمالی زایش تا 63 روز پس از آن به دو گروه روغن ماهی (FO) و گروه روغن پالم (PO) اختصاص یافتند. خونگیری با فاصلۀ 21 روز و نمونهگیری از بافت پستان با فاصلۀ دو ماهه (روزهای 7 و 63 پس از زایش) انجام شد. تفاوت معنیداری بین دو گروه از نظر غلظت استرادیول و پروژسترون سرم خون وجود نداشت. نتایج بررسی بیان ژن نشان داد، بیان نسبی ژن IGF-Iدر گروه روغن ماهی کاهش (05/0P<) و بیان نسبی ژن TNF-α تمایل به کاهش داشت (06/0P=). بیان ژن Bcl-2 در گروه روغن ماهی در طول زمان تمایل به افزایش داشت (10/0P=). نسبت بیان ژن BCL-2/ BAX با نزدیک شدن به اوج تولید شیر، برای گروه روغن پالم روندی کاهشی نشان داد، اما برای گروه روغن ماهی روندی افزایشی داشت که نشانۀ کاهش خودکشی یاختهای یا پسرفت (آپوپتوزیس) در بافت پستان است. بنابراین، احتمال میرود که مصرف روغن ماهی در جیرۀ گاوهای شیری هلشتاین از نیمههای دورۀ خشکی تا اوج شیردهی، سبب به تعویق انداختن روند آپوپتوزیس پستان شود.
This study was conducted to evaluate the effects of feeding fish oil compared to palm oil on the expression of genes affecting the mammary gland growth and development in Holstein cows. Ten cows with at least one parturition were randomly assigned to fish oil (FO) or palm oil (PO) groups, from 42 days before expected parturition date up to 63 days of lactation. Blood samples were taken at 21 days intervals and mammary tissue sampling were taken in two-month intervals (seven and 63 days after parturition). There was no significant difference in serum estradiol and progesterone concentration between two groups. The result of gene expression analysis showed that the relative expression of IGF-I gene in the fish oil group decreased (P<0.05) and the relative expression of TNF-α gene in this group tended to decrease (P=0.06). Expression of Bcl-2 in fish oil group tended to increase over time (P=0.10). The ratio of BCL-2/BAX gene expression with approaching to lactation peak, showed a decreasing trend for the PO group but, for the FO group, an increase was observed indicating that apoptosis in mammary gland tissue was decreased. In conclusion, it is probable that the consumption of fish oil from mid dry period to lactation peak postpone the apoptosis process in Holstein cow’s mammary gland.
https://ijas.ut.ac.ir/article_66337_f3c8b1eb494a4610fecffe9af5cba7b1.pdf
اسیدهای چرب امگا-3
بیان ژن
غدۀ پستان
گاو هلشتاین
gene expression
Holstein cow
mammary gland
n-3 fatty acids
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
55
62
10.22059/ijas.2018.210726.653453
66986
Research Paper
تجزیهوتحلیل ژنتیکی تولید موهر در بز مرخز با مدل سیتوپلاسمی
Genetic analysis of yearling Mohair by Cytoplasmic model
جمال فیاضی
j_fayazi@yahoo.com
1
عمران رستمی
rostamiomran86@gmail.com
2
امیر رشیدی
arashidi@uok.ac.ir
3
دانشیار، گروه علوم دامی، دانشکدۀ علوم دامی و صنایع غذایی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان
کارشناس ارشد ژنتیک و اصلاح نژاد دام و دانشآموختۀ دانشکدۀ علوم دامی و صنایع غذایی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان
استاد، گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی دانشگاه کردستان
در این پژوهش توارث سیتوپلاسمی وزن بیدۀ یکسالگی در بز نژاد مرخز با استفاده از روش آماری بیزی بررسی شد. برای برآورد فراسنجه (پارامتر)های ژنتیکی از رکوردهای گردآوریشده در سالهای 1390-1371 در ایستگاه پژوهشی اصلاح نژاد بز مرخز در سنندج استفاده شد. برای بررسی اثر عاملهای محیطی بر دادههای این صفت از رویۀ GLM نرمافزار آماری SAS و برای برآورد فراسنجههای ژنتیکی از نرمافزار Gibbs1f90، بر پایۀ مدل دام از رویۀ نمونهگیری گیبس، استفاده شد. عاملهایی مانند سال تولد، جنس و سن مادر بهعنوان اثر ثابت و سن دام و وزن بدن در هنگام رکورد برداری بهعنوان متغیرهای کمکی در مدل گنجانده شدند. بنابر نتایج بهدستآمده از این پژوهش، بهترین مدل انتخابشده برای صفت وزن بیده، مدل دربرگیرندۀ اثر ژنتیکی افزایشی مستقیم، ژنتیکی افزایشی مادری، محیط دائمی مادری و اثر ژنتیکی سیتوپلاسمی با در نظر گرفتن کوواریانس بین اثر ژنتیکی افزایشی مستقیم و مادری بود. درصد واریانس ژنتیکی افزایشی مستقیم، ژنتیکی افزایشی مادری، محیط دائمی مادری و ژنتیکی سیتوپلاسمی به ترتیب 27/19، 6/6، 03/3 و 82/1 از کل واریانس برآورد شد. نقش اثر سیتوپلاسمی با توجه به معنیدار بودن برای ورود به مدل از یکسو و کم بودن میزان واریانس آن از سوی دیگر، بهعنوان تصحیحکننده اهمیت دارد، ولی نمیتواند بهعنوان معیار انتخاب لحاظ شود.
In this research, cytoplasmic inheritance of yearling mohair weight (YMW) in Markhoz kids were studied by using Bayesian statistical method. Using records which gathered through 1992-2011 in Markhoz goat breeding research station in Sanandaj. GLM procedure of SAS statistical software was used to verify statistical significant of environmental factors on YMW and Gibbs1f90 software, based on animal model and Gibbs sampling, were used to estimate genetic parameters . Environmental factors such as year of birth, maternal age and sex as fixed effects, and animal age and body weight at recording time as covariates were considered in the model. Based on the results of this research, the minimum DIC was detected in Model 12. Which includes direct additive genetic effects, maternal additive genetic, maternal permanent environment and cytoplasmic genetic effects, taking into account the covariance between direct and maternal genetic effects. The ratios of direct additive genetic variance, maternal additive genetic, maternal permanent environment, cytoplasmic genetic on phenotypic variance were respectively 19.27, 6.6, 3.03 and 1.82 percent based on the selected model (model 12). In general, the results showed that selection based on direct genetic potential and partly on maternal genetic can improve the YMW. Due to the significant of cytoplasmic effects to enter the model on one hand and the low value of its variance on the other hand, it can be concluded that the role of Cytoplasmic inheritance as a correction factor is important, but it cannot be considered as selection criteria.
https://ijas.ut.ac.ir/article_66986_df0519bc6a11defe534a05a5904d2c30.pdf
بز مرخز
توارث سیتوپلاسمی
موهر
نمونهگیری گیبس
وراثتپذیری
Cytoplasmic inheritance
Gibbs sampling
heritability
Markhoz goat
mohair
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
63
71
10.22059/ijas.2018.254034.653624
67015
Research Paper
تولید و بهکارگیری مؤثر آنتیبادی اختصاصی زردۀ تخممرغ (IgY) برای مهار باکتری استافیلوکوکوساورئوس
Efficient production and application of egg yolk antibody powder against Staphylococcus aureus
فریما علی اکبری
farimah.aliakbari@gmail.com
1
سید امیر حسین مهدوی
mahdavi@cc.iut.ac.ir
2
حمیدرضا رحمانی
hrahmani@cc.iut.ac.ir
3
دانشجوی کارشناسی ارشد، گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان، اصفهان، ایران
دانشیار گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان، اصفهان، ایران
استاد گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان، اصفهان، ایران
این بررسی بهمنظور ارزیابی ویژگیهای ایمنی (ایمونو)شیمیایی و نیز تأثیر مهارکنندگی پودر پادتن (آنتیبادی) اختصاصی و غیراختصاصی زردۀ تخممرغ بر رشد باکتری استافیلوکوکوساورئوس، بهعنوان یکی از مهمترین سروتیپهای استافیلوکوکوس بیماریزای انسانی و دامی در شرایط برونتنی انجام شد. این آزمایش با بهرهگیری از شانزده قطعه مرغ تخمگذار لگهورن سفید سویۀ های-لاین 36W- که در سن 40 هفتگی قرار داشتند صورت گرفت. برای ایمن کردن پرندگان، پس از بررسی منحنی رشد میکروب و کشت آنها تا پایان مرحلۀ رشد تصاعدی، واکسن کشتهشده با بهرهگیری از امواج فراصوت تهیه و تزریق شد. پس از گردآوری تخممرغها در یک دورۀ زمانی 8 هفته، IgY با بهرهگیری از روش پولسون جداسازی و یخ خشکانی1 شد و در ادامه ویژگیهای ایمنیشیمیایی و ضد باکتریایی آن سنجش شد. نتایج بیانگر آن است که پس از نخستین ایمنسازی، فعالیت اختصاصی پادتن علیه باکتری مورد آزمون در پلاسمای مرغهای تخمگذار و تخممرغ افزایش یافت و این افزایش در دورۀ آزمایش در سطوح بالا حفظ شد (01/0 < P). غلظت IgY و نیز درصد خلوص آن در پودر پادتن اختصاصی 71 درصد بالاتر (05/0 < P) از پودر آنتیبادی غیراختصاصی بود. بهرهگیری از سطوح 100 و 200 میلیگرم پودر پادتن اختصاصی سبب کاهش معنیدار جمعیت باکتریایی در ساعتهای 4 و 6 نگهداری (انکوباسیون) شد. در این میان بالاترین اثر مهاری در انتهای مرحلۀ (فاز) لگاریتمی متعلق به سطح 200 میلیگرم پودر پادتن اختصاصی بود که توانست سبب کاهشlogCFU/mL 2/1 در مقایسه با گروه شاهد (کنترل) شود (01/0 < P). لذا این یافتهها بیانگر آن است که باکتری استافیلوکوکوس اورئوس بههمراه ادجوانت فروند (نوع کامل در تزریق اول و نوع ناقص در تزریق دوم)، خاصیت القایی بالایی داشته و بهرهگیری از روش پولسون راهی مؤثر برای تولید درازمدت و با بازدۀ بالا، برای به دست آوردن IgY اختصاصی با درصد خلوص و توان ضدباکتریایی (آنتیباکتریال) مطلوب است.
The aim of present experiment was to investigate the immunochemical characteristics as well as in vitro inhibitory effects of specific and nonspecific egg yolk antibody powder on Staphylococcus aureus growth, as one of the main pathogenic serotypes of Staphylococcus in human and animals. A total of 16 White Leghorn hens (Hy-Line W36) of forty weeks in age were immunized by killed sonicated vaccine after plotting the growth curve and incubating the bacteria until the end of exponential growth phase. This vaccine was prepared eggs were collected daily for 8 weeks, IgY was then isolated and lyophilized by Polson method. The immunochemical properties and growth inhibitory effects of specific and nonspecific sIgY were tested against Staphylococcus aureus. The results showed that the plasma and egg specific activity of IgY against Staphylococcus aureus markedly increased after the first immunization and remained on the highest titer throughout the experimental period (P<0.01). Total IgY concentration and purity of specific IgY powder were 71% higher rather than the non-specific IgY powder (P<0.05). The administration of specific IgY powder at 100 and 200 mg significantly (P<0.05) reduced the bacterial counts during the incubation hours of 4 and 6. Compared to control group, using the highest level of specific IgY could significantly decrease 1.20 log CFU/mL (P<0.01). Therefore, the present findings indicated that Staphylococcus aureus accompanying with Freund’s adjuvant (complete form in the first immunization and incomplete form in booster immunization) have a notable potential to produce high antibody levels for a long time period. In addition, Polson method is an effective way to obtain remarkable purity for IgY with high antibacterial efficiency and long term production.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67015_7e81153f94e4cbe179d5ec9d6204e747.pdf
ایمونوگلوبولین Y
استخراج IgY
اثر ضد باکتریایی
Antibacterial effects
immunoglobulin Y
IgY extraction
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
73
81
10.22059/ijas.2018.227090.653506
67074
Research Paper
تأثیر اسناد کردن و تراکم نشانگری در بهبود درستی ارزیابیهای ژنگانی
Impact of genotype imputation and density of markers on the accuracy of genomic prediction
ناهید پرنا
na.parna70@gmail.com
1
اردشیر نجاتی جوارمی
ardeshir.nejati@gmail.com
2
مصطفی صادقی
sadeghimos@ut.ac.ir
3
رستم عبداللهی آرپناهی
rostam7474@gmail.com
4
دانشجوی کارشناسی ارشد، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
دانشیار، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
دانشیار، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
استادیار، پردیس ابوریحان دانشگاه تهران
با دسترسی به اطلاعات نشانگرهای تک نوکلئوتیدی (SNP)، پیشبینی شایستگی ژنتیکی افراد بدون اطلاعات پدیدگانی (فنوتیپی) با استفاده از ارزیابی ژنگانی (ژنومی) امکانپذیر شده است. لیکن، استفاده از تراشه (چیپ)های متراکم برای ارزیابی همۀ افراد جمعیت مقرونبهصرفه نیست. برای دستیابی به بیشترین بازدهی در بررسیهای ژنگانی میتوان گروهی از حیوانها را با تراشههای با تراکم بالا و دیگر افراد را با تراشههای کمتراکم تعیین نژادگان (ژنوتیپ) کرد، سپس آنها را به تراکم بالا اسناد (ایمپیوت) کرد. در این بررسی، تأثیر سه تراشۀ کمتراکم (1k، 2k و 4k)، اسنادشده به تراکم بالای 10k و رابطۀ خویشاوندی بین جمعیت مرجع و جمعیتهای تأیید بر درستی ارزیابی ژنگانی و نیز همبستگی ارزشهای اصلاحی برآوردشده در تراشههای مختلف با استفاده از دادۀ همانندسازیشده، بررسی شد. برای ساختن تراشههای کمتراکم، 10، 20 و 40 درصد از نشانگرهای 10k بهصورت تصادفی انتخاب شدند. اسناد کردن (ایمپیوتیشن) با استفاده از نرمافزار FImpute صورت گرفت. بهطورکلی با افزایش تراکم نشانگری، همبستگی بین ارزشهای اصلاحی برآوردشده بهدستآمده از تراشههای مختلف افزایش پیدا کرد. بهگونهای که، درستی ارزیابی ژنگانی تراشۀ کمتراکم 4k و تراشۀ متراکم 10k همسان بودند. همچنین پس از اسناد کردن نژادگانهای تراشۀ 4k به 10k، تفاوتی بین درستی ارزیابیهای ژنگانی ایجاد نشد. با افزایش فاصلۀ جمعیت مرجع و جمعیتهای تأیید، درستی اسناد کردن کاهش یافت.
Using SNP markers information and genomic evaluation approach, predicting the genetic merit of individuals without phenotypic records is now possible. However, using high-density panels for genomic evaluation of all individuals is not economically feasible. To achieve high genomic prediction accuracy with reasonable price, it is possible to genotype a proportion of animals with high-density panels and the rest of animals with low-density panels then impute them to high-density genotypes. In this study, the effect of three low-density panels (1k, 2k and 4k), genotype imputation to 10k panel and the relationship between reference and validation populations on the accuracy of genomic predictions and also the correlation between the estimated breeding values using panels with different densities in simulated data were assessed. The low density panels genotypes were actually consisting of 10, 20 and 40 percent of 10k markers selected randomly and FImpute was used for genotype imputation. As a general trend, by increasing the density of markers, the correlation between the estimated breeding values was increased using different panels. So, the accuracy of genomic predictions was similar using 4k and 10k genotypes. Moreover, imputing 4k to 10k genotypes, did not improve the accuracy of genomic prediction. However, the accuracy of estimated breeding values was increased after imputation from 1k or 2k to 10k. The accuracy of imputation was decreased when the reference and validation populations were more distant.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67074_a5265a7d8eebcd0222b418389225982a.pdf
رابطۀ خویشاوندی
نشانگر
همانندسازی
Genetic relationship
marker
simulation
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
83
93
10.22059/ijas.2018.239556.653552
67075
Research Paper
تأثیر بنتونیت نانوساختار پیلارد بر عملکرد و فراسنجههای بیوشیمیایی خون جوجههای گوشتی چالشیافته با آفلاتوکسین
Effect of Pillaring bentonite nanostructure on performance and blood parameters of broiler chicken challenged with Aflatoxin B1
حسن کیهانی یزدی
hasankyazdi@gmail.com
1
سید جواد حسینی واشان
jhosseiniv@birjand.ac.ir
2
نظر افضلی
nafzali@birjand.ac.ir
3
محسن مجتهدی
mojtahedi@birjand.ac.ir
4
علی اله رسانی
rassani2005@yahoo.com
5
دانشجوی سابق کارشناسی ارشد، گروه علوم دامی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران
استادیار، گروه علوم دامی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران
استاد، گروه علوم دامی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران
استادیار، گروه علوم دامی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران
استادیار گروه شیمی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران
هدف از این آزمایش، بررسی تأثیر بنتونیت سدیم پیلارد (PB) بر عملکرد، وزن نسبی اجزاء لاشه و فراسنجههای بیوشیمیایی خون جوجههای گوشتی چالشیافته با آفلاتوکسینبود. بدین منظور از 128 قطعه جوجهخروس یکروزه راس 308 در یک طرح کامل تصادفی با چهار تیمار و چهار تکرار و هشت پرنده در هر تکرار به مدت 35 روز استفاده شد. تیمارهای آزمایشی شامل: شاهد منفی (C)، شاهد مثبت (جیرۀ پایه + آفلاتوکسینAFB1) و دو سطح 25/0 و 75/0 درصد بنتونیت نانو ساختار پیلارد (PB) که به جیرۀ پایۀ آلوده به آفلاتوکسینAFB1اضافه شد، میزان آفلاتوکسین در جیرههای آلوده در دورۀ آغازین و رشد برابر ppb500 و در پایانی ppb1000 بود. ستون حایل بودن (پیلارینگ) در بنتونیت سدیم باعث افزایش میزان اکسید آهن از 99/1 به 42/8 درصد و در بنتونیت سدیم از 43/2 به 43/0 درصد در بنتونیت پیلارد کاهش یافت. آفلاتوکسین باعث افزایش FCRو فعالیت آنزیمهای ALT و ALP در مقایسه با شاهد منفی شد. افزودن 25/0 درصد PB به جیرۀ آلوده باعث افزایش مصرف خوراک، وزن بدن و کاهش ALT شد. افزودن 75/0 درصد PB باعث کاهش ALT و ALP در مقایسه با تیمار آلوده شد. بنابراین بنتونیت سدیم پیلارد باعث بهبود عملکرد و کاهش فعالیت آنزیمهای کبدی در جوجههای تغذیهشده با آفلاتوکسین میشود. نتایج بهدستآمده در این بررسی، آفلاتوکسین در سطح 1000 نانوگرم در کیلوگرم اثری بر وزن بدن و مصرف خوراک نداشت و سطح 25/0 درصد بنتونیت پیلارد مناسبترین پاسخ عملکردی را در جوجههای تغذیهشده با آفلاتوکسین داشت.
The aim of this study was to evaluate the effects of Pillaring bentonite nanostructure on growth performance, carcass components and blood parameters of broilers challenged by aflatoxin (AF). A total of 128 day-old Ross 308 broiler chicks in a completely randomized design were randomly allotted to 4 treatments, 4 replicates and 8 birds in each. The birds were reared for 35 days. Experimental groups consisted of: negative control (C), positive control (basal diet with aflatoxin) (AF) and two level 0.25 and 0.75 % of Pillared bentonite added to basal diet with aflatoxin B1 (positive control). The Pillaring process increased the concentration FeO (1.99 to 8.42%) and decreased concentration Na2O (2.43 to 0.43 %) in Pillared bentonite as compared to sodium bentonite. The aflatoxin increased feed conversion ratio and enzyme activity ALP and ALT as compared to control diet. Supplementation of 0.25% Pillared bentonite to the infected diet of broilers increased the feed intake and body weight and decreased the concentration of ALT. Addition 0.75% Pillared bentonite increased the concentration of ALT and ALP as compare to positive control. Therefore, the supplementation of Pillared bentonite nanostructure to broiler diets infected with aflatoxin improved the performance and reduced the liver enzyme activity. The results of present research showed that Aflatoxin may had no effect on body weight and feed intake of broilers and the levels of 0.25 Pillared bentonite nanostructure has the best efficient on performance of broiler fed diets contained aflatoxin.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67075_f01c164a0bb2e5c7e99b6416b391dc76.pdf
آنزیمهای کبدی
چربی شکمی
ضریب تبدیل خوراک
کلسترول
لاکتات دهیدروژناز
Abdominal Fat
cholesterol
feed conversion ratio
liver enzyme
Lactate Dehydrogenase
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
95
112
10.22059/ijas.2018.140292.653403
67076
Research Paper
بررسی فراسنجههای تولیدی، بیوشیمیایی، ایمنی و پاداکسندگی در مرغهای تخمگذار های-لاین W-36 تغذیهشده با جیرههای حاوی پادزیست محرک رشد و ترکیب افزودنیهای خوراکی
Evaluation of production, biochemical, immunity and antioxidant parameters in Hy-Line W- 36 laying hens fed diets containing growth promoter antibiotic and feed additive mixture
میلاد منافی
manafim@malayeru.ac.ir
1
فاطمه محبی
fateme.mohebii@gmail.com
2
مهدی هدایتی
mahvet77@gmail.com
3
مجتبی یاری
mojyari@gmail.com
4
دانشیار، گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه ملایر
دانشجوی سابق کارشناسی ارشد، گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه ملایر
استادیار، گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه ملایر
استادیار، گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه ملایر
بهمنظور بررسی تأثیر برخی افزودنیهای خوراکی در مقایسه با پادزیست (آنتیبیوتیک) محرک رشد فلاوومایسین، آزمایشی در قالب طرح کامل تصادفی با سه تیمار، پنج تکرار و بیست قطعه مرغ در هر تکرار با استفاده از 300 قطعه مرغ تخمگذار لگهورن سفید، سویه های-لاین W-36 انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل شاهد، پادزیست محرک رشد فلاوومایسین به میزان 05/0 درصد جیره و ترکیب افزودنی خوراکی شامل عصارههای گیاهی آویشن و پونۀ کوهی، اسید پروپیونیک و مکمل روی به میزان 1/0 درصد جیره بود که در سه دورۀ متوالی دو هفتهای درمجموع به مدت 42 روز برای تغذیه در اختیار مرغهای تخمگذار قرار داده شدند. نتایج این بررسی نشان دادند، استفاده از ترکیب افزودنی خوراکی سبب بهبود معنیداری در ضریب تبدیل خوراک، درصد تولید تخممرغ و عیار پادتن (تیتر آنتیبادی) علیه آنفلوانزا و لیپوپروتئین با چگالی پایین در سرم خون نسبت به گروه شاهد شد (05/0≥P). مقادیر شاخصهای پاداکسندگی (آنتیاکسیدانی) سرم خون شامل غلظت سلنیوم، ویتامین E، سوپراکسید دیسموتاز و گلوتاتیون پراکسیداز در مرغهای تغذیهشده با جیرۀ حاوی ترکیب افزودنی خوراکی نسبت به دو گروه تیماری دیگر بهصورت معنیداری افزایش یافت (05/0≥P). تیمارهای آزمایشی تأثیر معنیداری بر صفات کیفی تخممرغ و فراسنجههای بیوشیمیایی خون به غیر از لیپوپروتئین با چگالی پایین نداشتند (05/0≤P). بنابر نتایج این آزمایش به نظر میرسد که افزودنی خوراکی مورد بررسی میتواند بهعنوان جایگزین پادزیست محرک رشد در جیرۀ غذایی مرغهای تخمگذار استفاده شود.
This research was conducted to evaluate the effect of some feed additives compare to Flavomycin growth promoter antibiotic. Experiment was conducted in completely randomized design manner consisting 3 treatments, 5 replicates and 20 hens per each replicate using 300 White Leghorn, Hy-Line W-36 strain. The experimental treatments included: control, Flavomycin growth promoter antibiotic at 0.05% dietary level and feed additive mixture consisting of thyme and oregano plant extracts and propionic acid and zinc supplement at 0.1% dietary level which fed to laying hens for 42 days (3 periods of two weeks each). The results of this study showed that the utilization of feed additive mixture significantly (P<0.05) improved feed conversion ratio, egg production percentage and blood serum antibody titers against avian Influanza and low-density lipoprotein compare to control group. The blood serum antioxidant indices including Selenium, vitamin E, Superoxide dismutase and Glutathione peroxidase were significantly (P<0.05) enhanced in laying hens fed diet containing feed additive mixture in comparison with two other treatment groups. The experimental treatments had no significant effect on egg qualitative traits and blood biochemical parameters with the exception of low-density lipoprotein. According to the results of this experiment, it seems that the studied feed additive mixture can be used as a replacement for growth promoter antibiotic in laying hen diets.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67076_76787b9f0712dcab6277366957844f83.pdf
اسید پروپیونیک
روی
عصارۀ آویشن
عصارۀ پونۀ کوهی
فلاوومایسین
مرغهای تخمگذار
Falvomycin
laying hens
oregano extract
Propionic acid
thyme extract
Zinc
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
113
122
10.22059/ijas.2018.248424.653597
67711
Research Paper
تأثیر مکمل بتائین و تزریق ویتامین B12 در دورۀ انتقال بر فراسنجههای سرم خون در گاوهای شیری
Effects of betaine supplementation and B12 injection during the transition period on serum metabolite in dairy cows
آرش آذرفر
arash.azarfar@gmail.com
1
فرشید فتاح نیا
ffatahnia@yahoo.com
2
رضا خدابخشی
alde1974@gmail.com
3
دانشیار، دانشکده کشاورزی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران
استادیار، گروه علوم دامی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه ایلام، ایران
دانشجوی دکتری، دانشکده کشاورزی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران
هدف از این تحقیق ارزیابی تأثیر مکمل بتائین و تزریق ویتامین B12 در دورۀ انتقال روی فراسنجههای سرم گاوهای شیری در دورۀ انتقال است. بدین منظور 32 گاو هلشتاین چند بار زایش کرده (21 روز پیشپیش از زایش) انتخاب شدند و به یکی از چهار تیمار آزمایشی تخصیص داده شدند: تیمار شاهد یا CC (بدون تزریق ویتامین B12 و دریافت مکمل بتائین)، تیمار دوم یا CB(تزریق هفتگی 10 سیسی ویتامین B12)، تیمار سوم یا BC (دریافت روزانه 50 گرم مکمل بتائین) و تیمار چهارم یا BB (تزریق هفتگی 10 سیسی ویتامینB12و دریافت روزانه 50 گرم مکمل بتائین). نمونههای خون در روزهای 7 روز پیش از زایش و همچنین 2 و 42 روز پس از زایش برای تعیین فراسنجههای خونی سرم گاوها و همچنین خون گوسالههای تازه متولدشده گرفته شد. فراسنجههای سرم خونی گاوها تحت تأثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفتند (05/0P>)، بهجز برای گلوکز که در تیمارهای بتائین و B12 + بتائین نسبت به دو تیمار دیگر بهطور معنیداری بیشتر بود (05/0P<). در بین شاخصهای آنزیمی، گاماگلوتامیل ترانسفراز در تیمار B12 + بتائین در مقایسه با تیمار دوم (B12) کاهش معنیدار داشت (05/0P<). فراسنجههای سرمی گوسالههای تازه متولدشده از گاوهای دورۀ انتقال تحت تأثیر تیمارها قرار نگرفت. در نتیجه بتائین و ویتامین B12 تنها توانستند در بین فراسنجههای خونی گلوکز را افزایش دهند.
The objective of this study was to evaluate the effects of betaine supplementation (B-SUP) and vitamin B12 injection (VI-B12) during the transition period on serum metabolites in dairy cows. Thirty-two over conditioned multiparous Holstein cows assigned into 1 of 4 diets containing: CB (VI-B12), BC (50 g/day B-SUP), BB (VI-B12+ 50 g/day B-SUP) and control (CC) form 21 d before parturition (dbp) to 21 d postparturation (dpp). Blood sample was collected at -7, 2 and 42 dpp to determine serum metabolites of dairy cowand neonatal calves. The serum metabolites were not affected by experimental treatments (P>0.05), except for glucose which was greater in BC and CB as compared to CC and CB treatments (P<0.05). Among enzymatic indexes, a significant decrease was just showed in BB treatment as compared to CB treatment for GGT enzyme (p <0.05). Also, serum metabolites in neonatal calves were not influenced by experimental treatments (P>0.05). In conclusion, B-SUP and VI-B12 improved just glucose amount without any change in other blood parameters. Anyway, more researches can be give suitable results to us, particular if the protected form of the betaine is used.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67711_03419540adf3ee3e541b04e36d21c512.pdf
بتائین
دورۀ انتقال
فراسنجههای سرم
گاو شیری
ویتامین B12
betaine
Dairy cow
serum metabolites
Transition period
vitamin B12
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
123
131
10.22059/ijas.2018.248235.653595
67712
Research Paper
تأثیر سطوح بالا آلفا- توکوفرول استات بر فراسنجههای بافتشناسی بیضۀ خروسهای سنگین مادر گوشتی
Effect of high doses of α-tocopherol acetate on testicular morphology and histology parameters in broiler breeder roosters
مجید اجعفر
1
مجتبی زاغری
mzaghari@ut.ac.ir
2
مهدی ژندی
mahdi@ut.ac.ir
3
لیلا لطفی
llotfi@ut.ac.ir
4
دانشجوی دکتری، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
استاد، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
دانشیار، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
دانشجوی سابق دکتری، پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، کرج
هدف از این بررسی ارزیابی تأثیر افزودن سطوح بالای آلفاتوکوفرول استات بر فراسنجههای بافتشناسی بیضۀ خروسهای سنگین مادر گوشتی بود. در این راستا، شمار 60 خروس مادر گوشتی راس 308 (با سن 20 هفته) در دو گروه وزنی استاندارد (30=شمار؛ kg169/0±109/3=میانگین وزن بدن) و سنگین (30=شمار؛ kg 161/0 ± 509/3= میانگین وزن بدن) تقسیم شدند. خروسها بهصورت تصادفی در ده گروه تیماری تقسیم و به قفسهای انفرادی منتقل شدند (بهصورت فاکتوریل 5×2 با شش تکرار در هر تیمار). تیمارهای آزمایشی با جیرهای همسان افزون بر سطوح مختلف ویتامین E 0 (E0)، ۱۰۰ (E100)، ۲۰۰ (E200)، ۳۰۰ (E300)، ۴۰۰ (E400) میلیگرم در کیلوگرم جیرۀ ویتامین E به مدت ده هفته تغذیه شدند. در مدت آزمایش، گروه سنگین 30 درصد بیشتر از گروه سبک خوراک دریافت کرد. در پایان آزمایش خروسها کشتار شدند و بیضهها برای ارزیابیهای بافتشناسی از لاشه جدا شدند. نتایج نشان داد، ویتامین E بهصورت معنیداری اندازۀ بیضهها و شمار لولههای اسپرمساز را در همۀ گروههای تیماری نسبت به گروه شاهد (کنترل) افزایش داده است (05/0P≤). همچنین، در هر دو گروه وزنی، قطر بیضۀ چپ، قطر لولههای اسپرمساز، ضخامت بافت پوششی (اپیتلیوم) اسپرمساز، شمار یاختههای لایدیگ و شمار رگهای خونی برای گروه 400 میلیگرم ویتامین E بالاتر بود (05/0P≤). درکل، بنابر نتایج بهدستآمده میتوان عنوان کرد، سطوح بالای ویتامین E (400 میلیگرم در کیلوگرم جیره) موجب بهبود فراسنجههای بافتشناسی بیضۀ خروس شده است.
The aim of this study was to investigate effect of dietary supplementation by high doses of α-tocopherol acetate breeder (20 weeks of age) were used in two groups, standard (n=30; body weight= 3.109±0.169) and heavy (n=30; ±body weight= 3509±0.161) weight. Roosters were individually kept and randomly divided into 10 treatments (in a 2×5 factorial arrangements with six replicates in each group). The experimental treatments were fed a same diet supplemented with different levels of vitamin E (0, 100, 200, 300, 400 mg α-tocopherol acetate/kg diet) for 10 weeks. The heavy weight group received 30% excessive diet than standard group from beginning until the end of the experiment. After 5 weeks of adaptation period, roosters were fed by supplemented diet for 10 weeks. In the end of experiment roosters slaughtered and testicles removed from carcass for morphology and histology analysis. Results showed that vitamin E were significantly increased the size of testis, the number of seminiferous tubules in all treatment group compared to the control group (P ≤ 0.05). As well as, in two body weight groups the weight of testis, left testis diameter, seminiferous tubules diameter, seminiferous epithelium thickness, number of leydig cell and blood vessels were highest in E400 group (P ≤ 0.05). Finally, based on these results, it was concluded that high dose of vitamin E (400 mg/kg diet) improved testis morphology and histology parameters.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67712_3978eb7e6141e52cef932cfd8784b095.pdf
اپیتلیوم اسپرمساز
خروس سنگین
لولههای اسپرمساز
ویتامین E
یاختههای لایدیگ
Heavy weight roosters
leydig cells
Seminiferous tubules
seminiferous epithelium
vitamin E
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
133
143
10.22059/ijas.2018.252471.653617
67713
Research Paper
تأثیر مکمل چربی (نمکهای کلسیمی) در جیرههای آغازین حاوی دو سطح پروتئین عبوری بر عملکرد، رشد و متابولیتهای خونی گوسالههای شیرخوار هلشتاین
Effect of fat supplementation (Ca-salts) in starter diets differed in rumen undegradable protein levels on performance, growth and blood metabolites of Holstein calves
احمد احمدیان
aahmadiyan@gmail.com
1
فرشید فتاح نیا
ffatahnia@yahoo.com
2
گلناز تأسلی
gtasoli@gmail.com
3
محمد اکبری قرایی
akbarim8@yahoo.com
4
مهدی کاظمی
mehdi_kazemi59@yahoo.com
5
دانشجوی سابق کارشناسی ارشد، گروه علوم دامی، دانشگاه ایلام
دانشیار، گروه علوم دامی، دانشگاه ایلام
استادیار، گروه علوم دامی، دانشگاه ایلام
استادیار، گروه علوم دامی، دانشگاه ایلام
دانشیار، گروه علوم دامی، دانشگاه اراک
اثر متقابل سطح چربی (0 و 30 گرم در کیلوگرم) و پروتئین عبوری (36 و 40 درصد پروتئین خام جیره) بر عملکرد، اندازههای بدنی (اسکلتی) و متابولیتهای خونی گوساله بررسی شد. از 40 رأس گوسالۀ شیرخوار نر هلشتاین با میانگین سن 39 روز در یک آرایش فاکتوریل با چهار تیمار استفاده شد. جیرههای آزمایشی شامل؛ بدون مکمل چربی با سطح پایین پروتئین عبوری (UF-LRUP)، با مکمل چربی و با سطح پایین پروتئین عبوری (SF-LRUP)، بدون مکمل چربی و با سطح بالای پروتئین عبوری (UF-HRUP)، با مکمل چربی و با سطح بالای پروتئین عبوری (SF-HRUP) بودند. نتایج نشان داد، استفاده از چربی سبب بهبود مصرف جیرۀ آغازین (استارتر)، افزایش وزن و همچنین بهبود بازدهی مصرف خوراک در گوسالههای شیرخوار شد (01/0>P). صفات عملکردی تحت تأثیر رابطۀ متقابل بین چربی و سطح پروتئین عبوری قرار نگرفت (05/0<P). از دیدگاه رشد، افزایش سطح چربی سبب افزایش طول بدن و عرض سینه شد و از سویی نیز سطح پروتئین عبوری بالاتر سبب افزایش ارتفاع کفل (هیپ) شد. عرض سینه و همچنین ارتفاع جدوگاه دامها نیز تحت تأثیر اثر متقابل چربی و سطح پروتئین عبوری قرار گرفت. با وجودی که سطح چربی مصرفی تأثیری بر فراسنجههای خونی نداشت، اما سطح بالاتر پروتئین عبوری سبب کاهش گلوکز خون و همچنین انسولین خون نیز شد (05/0>P). بهطورکلی، افزایش سطح چربی در جیرۀ گوسالههای شیرخوار پیش از شیرگیری قابل توصیه بوده و درصورتیکه مصرف آن با افزایش سطح پروتئین عبوری جیره باشد پاسخهای بهتری از نظر رشد به همراه خواهد داشت.
The interaction of fat supplementation (0 and 30 g/kg DM) and by-pass protein level (36 and 40% of dietary CP) was investigated on performance, skeletal measurements and blood metabolites of calf. Forty calves (aging 39 d) were used in a factorial design with four treatments. Experimental diets consisted of; 1) un-supplemented fat with low un-degradable protein (UF-LRUP), 2) supplemented fat with low un-degradable protein (SF-LRUP), 3) un-supplemented fat with high un-degradable protein (UF-HRUP), 4) supplemented fat with high un-degradable protein (SF-HRUP). The results show that supplementing fat in calves increased starter intake, gain as well as feed efficiency (P< 0.01). No performance result was affected with fat-RUP interaction. Considering the growth parameters, fat supplementation improved body length as well as chest width. Greater RUP also increased hip height. The interactions of fat-RUP did affect chest width and wither height as well. However fat supplementation did not affect blood metabolites, greater RUP reduced both glucose and insulin concentrations. In conclusion, fat supplementation may be recommendable after 4 weeks of age in calves and the results would be more favorable if this supplementation would accompanied with greater RUP level.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67713_abdbf5fb35016c029d7ed215d7cea7c8.pdf
اثر متقابل چربی و پروتئین
بازدۀ استفاده از خوراک
گوسالههای در حال رشد
Fat and protein interaction
growing calves
feed utilization efficiency
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
145
157
10.22059/ijas.2018.253649.653623
67714
Research Paper
تأثیر مستندسازی نژادگان و معماریهای مختلف ژنگانی بر عملکرد روشهای جنگل تصادفی و بیز آستانهای A در پیشبینی ژنگانی
Impact of genotype imputation and different genomic architectures on the performance of random forest and threshold Bayes A methods for genomic prediction
یوسف نادری
yousefnaderi@gmail.com
1
استادیار، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد آستارا
انتخاب ژنگانی (ژنومی) با بهرهگیری از مستندسازی (ایمپیوتیشن) میتواند نقش مهمی در افزایش بهرهوری اقتصادی و پیشرفت ژنتیکی صفات آستانهای ایفا کند. هدف این تحقیق بررسی درستی مستندسازی و تأثیر آن در سطح زیر منحنی مشخصۀ عملکرد (AUROC) ارزیابی ژنگانی روشهای بیز آستانهای A(TBA) و جنگل تصادفی (RF) در ویژگیهای آستانهای با معماریهای مختلف ژنگانی است. دادههای ژنگانی برای سطوح متفاوت وراثتپذیری (1/0 و 3/0)، سطوح مختلف LD (135/0 و 295/0) و شمار متفاوت جایگاههای ویژگیهای کمی (108 و 1080) روی کروموزم 27 کروموزم همانندسازی شدند. برای همانندسازی شرایط واقعی برای هر پیشفرض (سناریو)، از بین 54 هزار نشانگر همانندسازیشده بهطور تصادفی اقدام به حذف 50 درصد و 90 درصد نشانگرها کرده و در مرحلۀ بعد با مستندسازی اقدام به پیشبینی نژادگان (ژنوتیپ) نشانگرها کرده و درستی مستندسازی ارزیابی شد. در گام آخر، نژادگانهای اصلی و مستندشده با استفاده از روش TBA و RF برای ارزیابی AUROC استفاده شدند. با افزایش سطح LD و کاهش میزان حذف نشانگرها، درستی مستندسازی بهبود یافت. میانگین AUROC پیشفرضهای همانندسازیشده برای جنگل تصادفی و TBA بهترتیب 64/0 و 66/0 بود. استفاده از نژادگانهای مستندشده با میزان حذف 50 درصد و 90 درصد، بهترتیب AUROC را به میزان 013/0 و 02/0 برای RF و 018/0 و 026/0 برای TBA کاهش داد. بهرغم AUROC بالای روش بیز آستانهای A در پیشفرضهای مختلف، روش جنگل تصادفی عملکرد بهتری در شمار بالای QTL نشان داد. بهطورکلی استفاده از نژادگانهای مستندشده (k5) میتواند راهکار مهمی برای کاهش هزینههای ارزیابی ژنگانی باشد.
Genomic selection using imputed genotypes can have an important role in increasing economic efficiency andthe genetic improvement of the threshold traits. The objective of this study was to: investigate the accuracy of imputation and to evaluate its effect on area under receiver operating characteristic (AUROC) of threshold BayesA (TBA) and random forest (RF) algorithms for discrete traits with different genomic architectures. Genomic data were simulated to reflect variations in heritability (0.30 and 0.10), number of QTL (108 and 1080) and linkage disequilibrium (low and high) for 27 chromosomes. To simulate a condition close to reality, we randomly masked markers with 50% and 90% missing rate for each scenario; afterwards, missing genotypes were imputed and imputation accuracy was estimated. In the last step, to evaluate the AUROC of TBA and RF, original or imputed genotypes were used. The accuracy of imputation was improved with increasing level of LD and decreased missing rate. The total average of AUROC values were 0.64 and 0.66 when using RF and TBA, respectively. Comparing to original genotypes, using imputed genotypes with 50% and 90% missing rate decreased the average AUROC about 0.013 and 0.02 for RF and 0.0018 and 0.026 for TBA, respectively. Despite the higher AUROC of TBA at different scenarios, RF showed a better performance in large number QTL. Generally, genomic prediction based on imputed genotypes (5K) can be implemented to reduce of the cost of a genomic evaluation.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67714_8f810179b612b2c84f715ddb81cea4e6.pdf
درستی مستندسازی
نبود تعادل پیوستگی
میزان نژادگان ازدسترفته
همانندسازی
AUROC
AUROC
imputation accuracy
Linkage Disequilibrium
missing genotype rate
simulation
per
پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
علوم دامی ایران
2008-4773
2423-7949
2018-05-22
49
1
159
170
10.22059/ijas.2018.244268.653573
67792
Research Paper
تأثیر جایگزینی بخشی از یونجه با تفالۀ چغندر، کاه بدون فرآوری و فراوریشده بر عملکرد گاوهای شیری پرتولید
Effect of substituting alfalfa hay with beet pulp, treated and untreated wheat straw on performance of high-producing dairy cows
محمد مهدی حاج محمودی
mmhv1366@gmail.com
1
ابراهیم قاسمی
ghasemi@cc.iut.ac.ir
2
محمد خوروش
khorvash@cc.iut.ac.ir
3
دانشجوی کارشناسی ارشد، گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان، اصفهان
استادیار گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان، اصفهان
دانشیار گروه علوم دامی، دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان، اصفهان
در این پژوهش، تأثیر جایگزینی بخشی از یونجۀ جیرۀ غذایی با پسماندهای جانبی پر الیاف (تفاله و کاه) بر عملکرد گاوهای شیرده پرتولید بررسی شد. شمار هشت رأس ﮔﺎو هلشتاین پرتولید (5/2±54 کیلوگرم شیر) در قالب ﻃﺮح ﻣﺮﺑﻊ ﻻﺗﯿﻦ 4×4 به چهار جیرۀ آزمایشی اختصاص یافتند. جیرههای آزمایشی حاوی میزان ثابتی ذرت سیلویی (سیلاژ) (2/19%) با نسبت متفاوتی از 1) 2/19% یونجه، 2) 8/3% یونجه، 8/5% کاه گندم و 8/5% تفالۀ چغندر (کاه-تفاله)، 3) 8/3% یونجه و 5/8% کاه (کاه) و 4) 8/3% یونجه و 2/10% کاه فراوریشده بودند. سطح انرژی، پروتئین و الیاف (peNDF) در همۀ جیرهها یکسان بود، ولی الیاف هضمنشده (uNDF) در جیرههای حاوی تفاله-کاه و کاه فراوریشده کمتر بود. نتایج نشان داد، جایگزینی یونجه با کاه-تفاله یا کاه فراوریشده منجر به افزایش گوارشپذیری شد (01/0>P). همچنین، خوراک مصرفی در گاوهای تغذیهشده با منبعهای الیافی جایگزین بیشتر از گاوهای تغذیهشده با جیرۀ شاهد بود (01/0>P). تولید شیر و ترکیبهای شیر تحت تأثیر جیرههای آزمایشی قرار نگرفت. از همین رو، کارایی تولید شیر خام با تغذیۀ جیرۀ شاهد تمایل (08/0=P) به افزایش داشت. کارایی تولید شیر تصحیحشده برای چربی بین تیمارهای آزمایشی اختلافی نداشت. تغذیه با منبعهای الیافی مختلف تأثیری بر pHشکمبه، اسیدهای چرب فرّار و رفتار جویدن نداشت، اما نسبت استات:پروپیونات (06/0=P) را افزایش داد. جایگزینی بخشی از یونجه با کاه با/بدون تفاله منجر به افزایش گوارشپذیری و خوراک مصرفی شد ولی کارایی شیر خام تولیدی تمایل به کاهش داشت.
In this study, the effectsof partial substitution of alfalfa hay (AH) with high fiber by-products (wheat straw: WS, beet pulp: BP) were evaluated on performance of high producing dairy cows. Eight high yielding cows (54±2.5 kg milk production) were used in a 4 × 4 Latin square design and fed 4 experimental diets. The 4 experimental diets contained constant level of corn silage (19.2%) with different proportions of 1) 19.2% alfalfa hay (CON), 2) 3.8% AH, 5.8% WS, 5.8% BP (WS-BP), 3) 3.8% AH, 8.5% WS (WS) and 4) 3.8% AH and 10.2% treated WS (TWS). Diets were similar in of NEL, CP, and NDF contents but WS-BP and TWS diets had lower undigested NDF (uNDF) level. Results indicated replacement of AH with high fiber sources increased nutrient digestibilities (P < 0.01). Moreover, cows received by-products substitutes showed greater dry matter intake than control cows (P<0.01). Milk yield and milk composition did not differ across treatments. Therefore, this resulted in a tendency for improved milk production efficiency (P=0.08) with feeding CON diet. Efficiency of 3.5% FCM was similar among different diets. Feeding different by-products diets had no effect on ruminal pH, total VFA concentration, and chewing behavior, but tended to increase acetate: propionate ratio (P=0.06). Substituting wheat straw with/without beet pulp for alfalfa hay resulted in improved DM and digestibility but reduced milk production efficiency in high-producing dairy cows.
https://ijas.ut.ac.ir/article_67792_89513533a81d3a31bbb69e16c236abca.pdf
الیافهای هضمنشده
تفالۀ چغندر
کاه گندم
کنسانتره به علوفه
Beet pulp
economic return
undigested fiber
wheat straw